یغلاویلغتنامه دهخدایغلاوی . [ ی َ ] (اِ) یغلا. تاوه ای که در آن چیزی بریان کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی یغلاست و در خراسان به این معنی لغلا گویند. (آنندراج ). در گناب
یغلاویفرهنگ انتشارات معین(یَ) (اِ.) 1 - تابة کوچک دسته دار. 2 - کاسة کوچک دسته دار مخصوص غذا گرفتن سربازان .
یقلاویلغتنامه دهخدایقلاوی . [ ی َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین که سربازان در آن طعام گیرند. ظرف غذاخوری (بیشتر در سربازخانه ها). (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یغلاوی و یغلوی شود.
یغلویلغتنامه دهخدایغلوی . [ ی َ ل َ ] (اِ) یغلو. یغلا. یغلاوی . تاوه ای که در آن روغن و چیزهای دیگر بریان کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) : بغرا بیا که دنبه ٔ پرواری و بره در یغ
یاغلامیشیلغتنامه دهخدایاغلامیشی . (ترکی ، اِ) این کلمه ٔ ترکی در تاریخ مبارک غازانی آمده است و با مصدر کردن به کار رفته و از عبارت مفهوم می شود که معنی تیمارداری و تعهد بسبب کوفتگی م
یاویدنلغتنامه دهخدایاویدن . [ دَ ] (مص ) یافتن . یابیدن . در فرهنگها از جمله در جهانگیری و برهان و انجمن آرا «یاود»را به معنی «یابد» آورده اند و جهانگیری این بیت را به شاهد از نزا
یغلالغتنامه دهخدایغلا. [ ی َ/ ی ُ ] (اِ) یغلاوی . تاوه ای که در آن چیزی بریان کنند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). به معنی یغلو باشد. (فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به یغلاوی و
یغلویلغتنامه دهخدایغلوی . [ ی َ ل َ ] (اِ) یغلو. یغلا. یغلاوی . تاوه ای که در آن روغن و چیزهای دیگر بریان کنند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) : بغرا بیا که دنبه ٔ پرواری و بره در یغ
غرفلغتنامه دهخداغرف . [ غ ُ ] (ع اِ) ظرف کوچک دسته داری که برای کشیدن آب به کار رود.قابلمه های کوچکی که از آهن فشرده سازند و در آنها به سربازان سوپ میدهند. (دزی ج 2 ص 207). یغل
یغلولغتنامه دهخدایغلو. [ ی َ ل َ / لُو ] (اِ) یغلوی . (از برهان ) (از جهانگیری ) (از آنندراج ). رجوع به یغلوی شود.
یاغلامیشیلغتنامه دهخدایاغلامیشی . (ترکی ، اِ) این کلمه ٔ ترکی در تاریخ مبارک غازانی آمده است و با مصدر کردن به کار رفته و از عبارت مفهوم می شود که معنی تیمارداری و تعهد بسبب کوفتگی م