یغلغتنامه دهخدایغ. [ ی ُ ] (اِ) مخفف یوغ . (لغت فرس اسدی ). مخفف یوغ : تو را گردنت نیست بسته به یغوگرنی بر او راست باشد سپار. لبیبی (از لغت فرس اسدی ).و رجوع به یوغ شود.
یغرلغتنامه دهخدایغر. [ ی ُ غ ُ ] (ترکی ، ص ) مأخوذ از مصدر «یُغُرماق » ترکی به معنی خمیر کردن ، یا یوغن ترکی به معنی سطبر و کلفت و درشت و گنده و بی اندام و ناهموار. در تداول ع
یغملغتنامه دهخدایغم . [ ی َ غ َ ] (اِ) یغام . غول بیابانی . (ناظم الاطباء). رجوع به یغام و غول بیابانی شود.
غثلغتنامه دهخداغث . [ غ َث ث ] (ع ص ) لاغر. (غیاث اللغات ). کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم غث ؛ گوشت لاغر. (منتهی الارب ). و تأنیث آن غثة. (اقرب الموارد). مقابل سمی
یغلغتنامه دهخدایغ. [ ی ُ ] (اِ) مخفف یوغ . (لغت فرس اسدی ). مخفف یوغ : تو را گردنت نیست بسته به یغوگرنی بر او راست باشد سپار. لبیبی (از لغت فرس اسدی ).و رجوع به یوغ شود.
یغرلغتنامه دهخدایغر. [ ی ُ غ ُ ] (ترکی ، ص ) مأخوذ از مصدر «یُغُرماق » ترکی به معنی خمیر کردن ، یا یوغن ترکی به معنی سطبر و کلفت و درشت و گنده و بی اندام و ناهموار. در تداول ع
یغملغتنامه دهخدایغم . [ ی َ غ َ ] (اِ) یغام . غول بیابانی . (ناظم الاطباء). رجوع به یغام و غول بیابانی شود.