یعمورلغتنامه دهخدایعمور. [ ی َ ] (ع اِ) یکی یعامیر. بزغاله . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). یک بزغاله . (آنندراج ). || بچه میش . ج ، یعامیر. (ناظم الاطباء). بره
یعورهلغتنامه دهخدایعوره . [ ی ُ رَ ] (اِخ ) از طایفه ٔ نصار منشعب است از قبیله ٔ بنی کعب در خوزستان . در جغرافیای سیاسی کیهان آمده است : «طایفه ٔ نصار منقسم به عشایر مختلف می شود
معموره ٔ عمرولیثلغتنامه دهخدامعموره ٔ عمرولیث . [ م َ رَ / رِ ی ِ ع َ رِ ل َ ] (اِخ ) کنایه از شهر شیراز است چه گویند شیراز را عمرولیث بنا کرده است . (برهان ) (آنندراج ). نام شهر شیراز. (نا
یأمورلغتنامه دهخدایأمور. [ ی َ ءْ ] (ع اِ) جانوری صحرایی . نوعی از بز کوهی . (ناظم الاطباء). دابه ای است صحرایی یا نوعی از بز کوهی . (منتهی الارب ). و رجوع به یامور شود.
یامورلغتنامه دهخدایامور. (ع اِ) شتر نر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 3 ص 631).
یعامیرلغتنامه دهخدایعامیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یعمور. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بزغالگان . || (اِخ ) موضعی و درختی است به روایت قطرب ، یعمورة مثله و در این کلمه منسوب به خط
یعمورلغتنامه دهخدایعمور. [ ی َ ] (ع اِ) یکی یعامیر. بزغاله . (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). یک بزغاله . (آنندراج ). || بچه میش . ج ، یعامیر. (ناظم الاطباء). بره
یعورهلغتنامه دهخدایعوره . [ ی ُ رَ ] (اِخ ) از طایفه ٔ نصار منشعب است از قبیله ٔ بنی کعب در خوزستان . در جغرافیای سیاسی کیهان آمده است : «طایفه ٔ نصار منقسم به عشایر مختلف می شود
نصارلغتنامه دهخدانصار. [ ن َص ْ صا ] (اِخ ) یکی از طوایف بنی کعب خوزستان است این طایفه شامل عشایر یعوره و مفالی است که در اهواز و بوشهر بسر می برند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان
اعمارلغتنامه دهخدااعمار. [ اِ ] (ع مص ) باشنده ٔ جایی گردانیدن : اعمره المکان ؛ باشنده ٔ آنجای گردانید. (منتهی الارب ). قرار دادن کسی را در مکانی تا معمور کند آنرا: اعمر فلاناً ا