یعاقیبلغتنامه دهخدایعاقیب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یعقوب . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). ج ِ یعقوب ، به معنی کبک نر. (آنندراج ). و رجوع به یعقوب شود.
حاقبلغتنامه دهخداحاقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حقب . آنکه شکمش قبض کرده باشد. (منتهی الارب ). کسی که حبس کند غائط خود را. || آنکه تنگش گرفته باشد: لا صلاة لحاقن و لا حاقب ؛ فسر الحاقن بالذی حبس بوله کالحاقب للغائط. || آنکه محتاج به تخلیه ٔ بول باشد و نتواند تا آنکه غائط وی حاضر شود. رجل
عاقبدیکشنری عربی به فارسیتصفيه وتزکيه کردن , تنبيه کردن , توبيخ وملا مت کردن , ادب کردن , گوشمال دادن , مجازات کردن , کيفر دادن
عاقبلغتنامه دهخداعاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) واپسین پیغامبران یعنی محمد (ص ). (مهذب الاسماء). نام پیغمبر مسلمانان . (اقرب الموارد).
عاقبلغتنامه دهخداعاقب . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) نائب مهتر و قائم مقام آن بعد از وی . (منتهی الارب ). || نائب و خلیفه ٔ پیشینیان در امر نیکو، و منه قول النبی (ص ) و أنا العاقب ؛ أی آخر الانبیاء. کسی که جانشین بزرگی شود و رتبت او بعد از آن است ، و منه جاءالسید و العاقب . (اقرب الموارد). || (اِ) هر
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (ع اِ) کبک نر. ج ، یعاقیب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از دهار) (ناظم الاطباء) (برهان ) (از اختیارات بدیعی ) (غیاث ) (از مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). ابن خلدون ذیل اقلیم خامس آرد: در آن اقلیم بر کنار بحر محیط در آخر ضلع غربی شهر شنتیاقو است و معنی آن