یشبلغتنامه دهخدایشب . [ ی َ ] (معرب ، اِ) سنگی است و آن معرب یشم است به ابدال میم به باء مانند لازم و لازب . (از تاج العروس ). مأخوذ از یشپ فارسی و به معنی آن . (از آنندراج )
یشجبلغتنامه دهخدایشجب . [ی َ ج ُ ] (اِخ ) پسر یعرب بن قحطان . (منتهی الارب ). پسر یعرب بن قحطان و پدر سبا. (از مجمل التواریخ والقصص ص 15 و 146). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 26
الیاشیبلغتنامه دهخداالیاشیب . [ ] (اِخ ) نام رئیس کاهنان در زمان نحمیاء. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
یشبلغتنامه دهخدایشب . [ ی َ ] (معرب ، اِ) سنگی است و آن معرب یشم است به ابدال میم به باء مانند لازم و لازب . (از تاج العروس ). مأخوذ از یشپ فارسی و به معنی آن . (از آنندراج )
یشجبلغتنامه دهخدایشجب . [ی َ ج ُ ] (اِخ ) پسر یعرب بن قحطان . (منتهی الارب ). پسر یعرب بن قحطان و پدر سبا. (از مجمل التواریخ والقصص ص 15 و 146). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 26
الیاشیبلغتنامه دهخداالیاشیب . [ ] (اِخ ) نام رئیس کاهنان در زمان نحمیاء. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
الیاشیبلغتنامه دهخداالیاشیب . [ ] (اِخ ) (یعنی کسی که خداوند او را دوباره نصب میکند) نام کاهنی در زمان داود. (از قاموس کتاب مقدس ).