یشکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدندان؛ دندان تیز و برندۀ جانوران درنده: ◻︎ بسپاریم دل به جستن جنگ / در دم اژدها و یشک نهنگ (عنصری: ۳۶۸).
یشکلغتنامه دهخدایشک . [ ی َ ] (اِ) دندان بزرگ بود از آن ِ ددان . (لغت فرس اسدی ). چهار دندان بزرگ پیشین بهایم و سباع . (یادداشت مؤلف ). ناب و دندان بزرگ جانوران سبع و وحشی . (
یشکردهلغتنامه دهخدایشکرده . [ ی َ ک َدَ / دِ ] (اِ) یک نوع ساز گردن درازی که آن را با کمان مانندی می نوازند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ فارسی است به معنی قسمی ساز از ذوات الاوتار. (یا
یشکریلغتنامه دهخدایشکری . [ ی َ ک ُ ری ی ] (اِخ ) عبیداﷲبن سعیدبن یحیی بن برد سرخسی یشکری ، از راویان بود و از یحیی بن سعید روایت کرد. ابن خزیمه و محمدبن اسحاق ثقفی و جز آن دو از
یشکریلغتنامه دهخدایشکری . [ ی َ ک ُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یشکربن وائل که برادر بکر و تغلب بن وائل بود و گفته اند او یشکربن بکربن وائل بود و آن درست تر است . (از لباب الان
یشکریلغتنامه دهخدایشکری . [ ی َ ک ُ ری ی ] (اِخ ) ورقأبن عمربن کلیب یشکری و گفته اند شیبانی ، اصل او از خوارزم و یا از مرو و یا از کوفه بود. در مدائن سکنی گزید و در آنجا از عمرو
یشکردهلغتنامه دهخدایشکرده . [ ی َ ک َدَ / دِ ] (اِ) یک نوع ساز گردن درازی که آن را با کمان مانندی می نوازند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ فارسی است به معنی قسمی ساز از ذوات الاوتار. (یا
یشکریلغتنامه دهخدایشکری . [ ی َ ک ُ ری ی ] (اِخ ) عبیداﷲبن سعیدبن یحیی بن برد سرخسی یشکری ، از راویان بود و از یحیی بن سعید روایت کرد. ابن خزیمه و محمدبن اسحاق ثقفی و جز آن دو از
یشکریلغتنامه دهخدایشکری . [ ی َ ک ُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به یشکربن وائل که برادر بکر و تغلب بن وائل بود و گفته اند او یشکربن بکربن وائل بود و آن درست تر است . (از لباب الان
یشکریلغتنامه دهخدایشکری . [ ی َ ک ُ ری ی ] (اِخ ) ورقأبن عمربن کلیب یشکری و گفته اند شیبانی ، اصل او از خوارزم و یا از مرو و یا از کوفه بود. در مدائن سکنی گزید و در آنجا از عمرو