یشماقلغتنامه دهخدایشماق . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) یاشماق . (یادداشت مؤلف ): شربتی ، پارچه ای است بسیار نازک (دلبند) از آن یشماق سازند. (دیوان نظام قاری ص 201). و رجوع به یاشماق شود.
یاشماقلغتنامه دهخدایاشماق . (اِ) چارقدی که زنان ترک سر و نیمه ٔ زیرین روی را بدان پوشند. لچکی که بر زنخ بندند. چانه بند. (یادداشت مؤلف ). خمار. دهان بند.
پشماقلغتنامه دهخداپشماق . [ پ َ ] (ترکی ، اِ) کفش و این لفظ ترکی است : کرده خون کشته ٔ هجران به یک ره پایمال ور نمی داری مسلم رنگ پشماقش ببین . خواجو.و آنرا بشماق و باشماق نیز گو
شربتیلغتنامه دهخداشربتی . [ ش َ ب َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به شربت . (یادداشت مؤلف ). || پارچه ٔ بسیار نازک (دلبند) از آن یشماق سازند. (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 201). ریسمانی با
یاشماقلغتنامه دهخدایاشماق . (اِ) چارقدی که زنان ترک سر و نیمه ٔ زیرین روی را بدان پوشند. لچکی که بر زنخ بندند. چانه بند. (یادداشت مؤلف ). خمار. دهان بند.