یشفلغتنامه دهخدایشف . [ ی َ ] (اِ) یشب . یشم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). حجرالیشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اختیارات بدیعی ). و رجوع به یشم شود.
یافشلغتنامه دهخدایافش . [ ف ِ ] (اِخ ) پسر ابراهیم پیغمبر که طبق روایات از نخستین کسانی است که به زبان عربی تکلم کرده است . در معجم البلدان آمده است : آخرین کسانی که خدا آنان را
یشفلغتنامه دهخدایشف . [ ی َ ] (اِ) یشب . یشم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). حجرالیشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اختیارات بدیعی ). و رجوع به یشم شود.
یافشلغتنامه دهخدایافش . [ ف ِ ] (اِخ ) پسر ابراهیم پیغمبر که طبق روایات از نخستین کسانی است که به زبان عربی تکلم کرده است . در معجم البلدان آمده است : آخرین کسانی که خدا آنان را
لینیتلغتنامه دهخدالینیت . (فرانسوی ، اِ) از اقسام سنگهای زغالی نارس است . رنگ آن سیاه یا تیره و الیافش شبیه به زغال چوب میباشد. با شعله ٔ بلند ودودی غلیظ می سوزد. دارای 55 تا 75
طرمینونلغتنامه دهخداطرمینون . [ طَ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی نوعی از سنگ یشب باشد و بهترین آن سبزرنگ است . گویند اگر بر بازو بندند از صاعقه ایمن باشند. (برهان ) (آنندراج ). حجر ا
جرلغتنامه دهخداجر. [ ج َرر ] (اِخ ) موضعی است به احد و در آنجا غزوه ٔ احد میان پیغمبر اکرم (ص ) و قریش روی داد. عبداﷲبن زبعری گوید : ابلغاحسان عنی مألکاًفقریض الشعر یشفی ذا ا