حبانیلغتنامه دهخداحبانی . [ ح ُب ْ با ] (اِخ ) سمعانی گوید: هذه النسبة الی حُبان و محمدبن حبان بن ابی بکربن عمر البصری ّ هو حُبانی ّ. نسب الی ابیه من اهل البصرة. سکن بغداد فی الح
ذماریلغتنامه دهخداذماری . [ ذِ ری ی ] (ص نسبی ) سمعانی گوید نسبت است به قریه ای به یمن به شانزده فرسنگی صنعاء موسوم به ذمار. و حکی ان ّ الأسود العبسی کان معه شیطانان یقال لأحده
ایناعلغتنامه دهخداایناع . (ع مص ) (از «ی ن ع ») رسیدن میوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی )(آنندراج ): اینع الثمر ایناعاً؛ رسید و پخته گردید آن میوه . (ناظ
غویرلغتنامه دهخداغویر. [ غ ُوَ ] (اِخ ) نام جایی است در شعر هذیل ، به عین مهمله نیز گفته اند. عبدمناف بن ربع هذلی گوید : اءَلا اءَبلغ بنی ظفر رسولاًو ریب الدهر یحدث کل حین اءَحق
مضفورلغتنامه دهخدامضفور. [ م َ ] (ع ص ) چین افکنده . || بافته و تافته . (ناظم الاطباء). الضفار ما یشد به البعیر من شعر مضفور. (اقرب الموارد) (از محیط المحیط).