یسفلغتنامه دهخدایسف . [ ی َ س َ ] (ع اِ) مگس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مگس شود.
اشتماذلغتنامه دهخدااشتماذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زدن قچقار سرین ماده را تا بلند کند پس برجهد بر وی . یقال : اشتمذ الکبش ؛ اذا ضرب الالیة حتی ترتفع فیسفد. و یقال من الکباش ما یشتمذ، و
خلیفةلغتنامه دهخداخلیفة. [ خ َ ف َ ] (ع اِ) آنکه بجای کسی باشد در کاری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). از پس کسی آینده و در کاری قائمقام کسی شونده . (غیاث الل
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا