گرویدنلغتنامه دهخداگرویدن . [ گ ِ رَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ویرویستن (از ویراو باور کردن . گمان کردن )، پازند، وروئیستن (از اوستا، ور ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ایمان آوردن . (برهان
انکارلغتنامه دهخداانکار. [ اِ ] (ع مص ) ناشناختن . (از منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). ندانستن . جاهل بودن به چیزی . (از اقرب الموارد):
داورلغتنامه دهخداداور. [ وَ ] (ص ، اِ) دادور. در اصل این کلمه دادور بود به معنی صاحب داد پس بجهت تخفیف دال ثانی را حذف کردند. (غیاث اللغات ). در اصل دادور بود چون نامور و هنرور
حلوالغتنامه دهخداحلوا. [ ح َ ] (ع اِ) نوعی از شیرینی . شیرینی . (مهذب الاسماء). هر چیز شیرین . حلاوی . (از مهذب الاسماء) (غیاث ). ابوناجع. (از دهار). ابوطیب . حلوای سفید. حلوای
داوریلغتنامه دهخداداوری . [ وَ ] (حامص ) عمل داور. قضا. حکومت . قضاوت . حکم دیوان کردن . حکمیت . محاکمه کردن . (برهان ). یکسو نمودن میان نیک و بد. (برهان ) (شرفنامه ). احکومة. (م