یزدلغتنامه دهخدایزد. [ ی َ ] (اِخ ) ایزد و خدا. (ناظم الاطباء). با ایزد و یزدان همریشه است و معنی آن پاک و مقدس و درخور تحسین و آفریننده ٔ خوبیهاست و نام شهر یزداز آن است . (یا
یزدلغتنامه دهخدایزد. [ ی َ ] (اِخ ) شهرستان یزد یکی از شهرستانهای هفتگانه ٔ استان دهم کشور در خاور استان دهم واقع و محدود است از شمال به دشت کویر، از جنوب به شهرستان سیرجان کرم
یزدلغتنامه دهخدایزد. [ ی َ ] (اِخ ) نام پسر ولیدبن عبدالملک : چون قتیبةبن مسلم بر فیروزبن کسری بن یزدجرد ظفر یافت در آن وقت که خراسان را فتح کرد و مسخر گردانید دختر فیروز را شا
یزدلغتنامه دهخدایزد. [ ی َ ] (اِخ ) نام شهری واقع در میان اصفهان و شیراز و کرمان . (ناظم الاطباء). شهری است معروف از بناهای یزدگرد پادشاه عجم . (انجمن آرا) (آنندراج ). شهری است
یزدیلغتنامه دهخدایزدی . [ ی َ ] (اِخ ) پهلوان ابراهیم معروف به یزدی بزرگ فرزند غلامرضا یزدی (متولد یزد 1245 هَ . ق . متوفی دراول فروردین 1320 هَ . ق .) در سن 12 سالگی شروع به ور
یزدیلغتنامه دهخدایزدی . [ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر یزد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). || نام پارچه ای که در شهر یزد میبافند. (ناظم الاطباء) : در وی بساط و شاد
یزدبن نارمجوسیلغتنامه دهخدایزدبن نارمجوسی . [ ی َ دِن ِ م َ ] (اِخ ) صاحب تاریخ قم آرد: دارالخراج به شهرقم قدیماً و حدیثاً این سرایی است که الیوم معروف است به دارالخراج مشهور به سرای یزدب
یزدگردلغتنامه دهخدایزدگرد. [ ی َ گ ِ ] (اِخ ) یزدگرد اول ، پسر شاهپور سوم در 399 م . به تخت نشست . در روایات ایرانی این شاه را گناهکار (بزه کار)، اثیم ، خوانده اند ولیکن مورخین خا
یزدانفرهنگ نامها(تلفظ: yazdān) خداوند ، ایزد ؛ (در ادیان) در مذاهب ثنوی ، خدای خیر و نیکی ، ایزد مقابلِ اهریمن . [یزدان در اصل جمع یزد (= ایزد) است. در فارسی دری نیز مفرد به شم