یرنوفلغتنامه دهخدایرنوف . [ ی ُ ] (ع اِ) سیسنبر. شاپاپک . عَبس . سوسنبر. شابانک . برنوف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه و برنوف شود.
یرنوءلغتنامه دهخدایرنوء. [ ی َ رَن ْ نو ] (ع مص ) رنگ کردن بایرناء. (ناظم الاطباء). ولی در متون دیگر دیده نشد.
پرنوفلغتنامه دهخداپرنوف . [ پ ِ نُف ْ ] (اِخ ) قصبه ای در لیونی روس به ساحل بحر بالتیک در مصب رودی به همین نام . دارای 12000 تن سکنه و آن را قلعه ای است و تجارت بحری دارد.
یأفوفلغتنامه دهخدایأفوف . [ ی َءْ ] (ع ص ، اِ) یافوف . جبان . و ترسو و بددل .(ناظم الاطباء). بددل . (منتهی الارب ). || طعام تلخ . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموا
یافوفلغتنامه دهخدایافوف . (ع ص ) یأفوف . بددل . (منتهی الارب ). جبان و ترسو و بددل . (ناظم الاطباء). || طعام تلخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || شتاب رو. (ا
خرنوفلغتنامه دهخداخرنوف . [ خ ُ / خ َ ] (ع اِ) فرج زن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
عبسلغتنامه دهخداعبس . [ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است ، به فارسی شاپاپک یا سیسنبر و به مصر یرنوف نامند. (منتهی الارب ). رستنی است . فارسی آن سابانک است یا سیسنبر است و در مصر به یرنوف
یرنوءلغتنامه دهخدایرنوء. [ ی َ رَن ْ نو ] (ع مص ) رنگ کردن بایرناء. (ناظم الاطباء). ولی در متون دیگر دیده نشد.
لنینلغتنامه دهخدالنین . [ ل ِ ] (اِخ ) ولادیمیر ایلیچ الیانوف . متولد در دهم آوریل 1870 م . در شهر سیمبیرسک اولیانو وسک کنونی ، کنار ولگا. پدر وی ایلانیکالائیویچ اولیانوف اصلاً