یرموکلغتنامه دهخدایرموک . [ ی َ ] (اِخ ) وادیی است میان نهر اردن و بحر لوط واقع در شام که به سبب جنگی که در عهد خلافت ابوبکرخلیفه ٔ اول در آنجا روی داد سخت مشهور است . خالدبن ولی
یرموقلغتنامه دهخدایرموق . [ ی َ ] (ع ص ) مرد سست بینایی . (از منتهی الارب ). مرد ضعیف البصر و سست بینایی . (ناظم الاطباء).
دیرالخللغتنامه دهخدادیرالخل . [ دَ رُل ْ خ َل ل ] (اِخ ) نام محلی نزدیک یرموک است و در واقعه ٔ یرموک لشکر مشرکان در آن موضع فرود آمدند. (از معجم البلدان ).
جرجةلغتنامه دهخداجرجة. [ ج َ رَ ج َ] (اِخ ) نام امیرلشکر روم در جنگ یرموک و او مسلمان شده است . (آنندراج ) (از متن اللغة) (منتهی الارب ).
واقوصهلغتنامه دهخداواقوصه . [ ص َ ] (اِخ ) نام وادئی در سرزمین شام که در جنگ یرموک رومیان در آنجا فرود آمدند و با مسلمین جنگیدند. رجوع به معجم البلدان و تاریخ اسلام ص 244 شود.
جاریةلغتنامه دهخداجاریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ اشجعی . هم سوگند بنی سلمة و از انصار است . ابن فتحون او را استدراک کرده و از سیف بن عمر آرد که در روز یرموک با خالدبن ولید و در
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبد، و بقولی عبدة،از وی ابومخنف ، بنقل از او، آرد که حارث وقعه ٔ یرموک را دریافت و نیز از او نقل کند که گفت «در گروه سواران بودم رومیئی