یرقسزلغتنامه دهخدایرقسز. [ ی َ رَ س ِ ] (ترکی ، ص ) بیگناه و بیجرم . (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود.
deescalateدیکشنری انگلیسی به فارسیافزایش یافت، تشنج زدایی کردن، خرد ساختن، خرد شدن، خرد کردن، محدود ساختن
deescalatesدیکشنری انگلیسی به فارسیافزایش می یابد، تشنج زدایی کردن، خرد ساختن، خرد شدن، خرد کردن، محدود ساختن
bookدیکشنری انگلیسی به فارسیکتاب، دفتر، سفر، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، رزرو کردن، توقیف کردن، در کتاب یادفتر ثبت کردن
تقززلغتنامه دهخداتقزز. [ ت َ ق َزْ زُ ] (ع مص ) نیک پاک بودن از آلایش و ریم و چرک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نفرت طبع نمودن از چیزی . (تاج
لکستانلغتنامه دهخدالکستان . [ ل َ ک ِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایات خوی و سلماس ، دارای 12 قریه و 18 فرسنگ مساحت آن است . مرکز آن قره قشلاق واقع در مشرق دریاچه ٔ ارومیه و جنوب قصبه ٔ
غرفةلغتنامه دهخداغرفة. [ غ ُ ف َ ] (ع اِ) یک مشت آب . ج ، غِراف ، و هو اسم للمفعول لانک ما لم تغرفه لاتسمیه غرفة. (منتهی الارب ). به قدر یک مشت . (غیاث اللغات ). یک کف دست آب بر