یرغلغتنامه دهخدایرغ . [ ی َ رَ ] (ترکی ، اِ) به معنی یراغ است که اسب سواری کرده شده و آزموده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یرق . یراغ . سوغانی .اسب آزموده ٔ ایلغاری
یرقان (زردیان)گویش اصفهانی تکیه ای: zardi طاری: yaraqân طامه ای: zardi / yaraqân طرقی: yaraqân / zardi کشه ای: yaraqân / zardi نطنزی: zardi / yaraqân
یرقسزلغتنامه دهخدایرقسز. [ ی َ رَ س ِ ] (ترکی ، ص ) بیگناه و بیجرم . (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود.
یرقلیلغتنامه دهخدایرقلی . [ ی َ رَ ] (ترکی ، ص ) گنهکار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به یرق شود.
یرقانلغتنامه دهخدایرقان . [ ی َ رَ ] (ع اِ) در اصطلاح پزشکان بیماریی است که به واسطه ٔ آن رنگ بدن به زردی یا به سیاهی تبدیل یابد بر اثر جریان خلط زرد یا خلط سیاه به سوی پوست بدن