یراق بندلغتنامه دهخدایراق بند. [ ی َ ب َ ] (نف مرکب ) که یراق بندد.- امثال :جهود یراق بند نمی خواهد . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یراق شود.
ساختلغتنامه دهخداساخت . (مص مرخم ، اِمص ) ساختن . صنع. صنعت : ز انگیزش و ساخت فرق است چندکه این نخل کار است و آن نخلبند. امیرخسرو. || ساختگی . آمادگی . || (اِ) ساز. سامان . عدّة
یراق کردنلغتنامه دهخدایراق کردن . [ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تجهیز کردن . مسلح کردن . به سلاح مجهز ساختن . (یادداشت مؤلف ) : در سال هفدهم از هجرت نوبت دیگر قیصر صد هزار مرد شجاعت اثر
laceدیکشنری انگلیسی به فارسیتوری، بند کفش، قیطان، یراق، نوار، بنددار کردن، بند کفش را بستن، یراق دوزی کردن