یراق بافیلغتنامه دهخدایراق بافی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) عمل بافتن یراق . || حرفه و شغل یراق باف . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) دکان یراق باف .
یراقلغتنامه دهخدایراق . [ ی َ ] (ترکی ، اِ) سلاح . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). اسلحه ٔ سپاه مثل شمشیر و سپر و تیر و کمان و غیره . (غیاث ) (آنندراج ) : در مجلس عام در صف قور
نقدهفرهنگ انتشارات معین(نَ دِ یا دَ) [ ازع . ] (اِ.) گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای روی پارچه های گرانبها می انداختند، نوعی رشتة فلزی نوار مانند وبسیار باریک از نو
نقدهلغتنامه دهخدانقده . [ ن َ دَ / دِ ] (اِ) پولک های خرد سپید یا زرد که بر جامه دوختندی یا بر روی چسبانیدندی زینت را. (یادداشت مؤلف ). گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری
صنایعلغتنامه دهخداصنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز
یراق دوزیلغتنامه دهخدایراق دوزی . [ ی َ ] (حامص مرکب ) دوختن رشته های زرین یا سیمین بر کنار جامه . (یادداشت مؤلف ). طرازدوزی . و رجوع به یراق شود.
یراق کردهلغتنامه دهخدایراق کرده . [ ی َ ک َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) حاضر و آماده . رجوع به یراق کردن شود.