یدورلغتنامه دهخدایدور. [ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح شیمیایی ) ترکیب دوتایی ید یا نمکهای مشتق از اسید یدئیدریک . (فرهنگ اصطلاحات علمی ).
یاورفرهنگ مترادف و متضاد۱. پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، ظهیر، کمک، مددکار، معاون، معاضد، معین، ناصر، نجده، نصیر، یار ۲. سرگرد
بکسةلغتنامه دهخدابکسة. [ ب ُ س َ ] (ع اِ) شش خنج کجین و آن را کجة هم گویند و هی خزفة یدورها الصبی کأنها کرة یتقامر بها. (منتهی الارب ). شش خنج کجین و آن راکجه هم گویند. (آنندرا
گلیکژنلغتنامه دهخداگلیکژن . [ گْلی / گ ِ ک ُ ژِ ] (فرانسوی ، اِ) که یا در سیتوپلاسم پراکنده اند و یا اینکه بشکل تکه های دراز و یا گویچه مانند جمع گشته اند معرف لوگول (یدی که در ید
مدورلغتنامه دهخدامدور. [ م ُ دَوْ وِ ] (ع ص ) آنکه دور می گرداند. (ناظم الاطباء). گرداننده . (آنندراج ): دَوَّرَه ُ؛ جعله یدور. (متن اللغة). رجوع به تدویر شود. || گرد و مدور گرد
مزوپرفیرینلغتنامه دهخدامزوپرفیرین . [ م ِ زُ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای رنگین که یکی از مشتقات هماتین است و با تأثیر یدوردو فوسفونیوم بر هماتین در آزمایشگاه به دست می آید. (از لارو
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نصر جیهانی ، مکنی به ابوعبداﷲ. وزیر نصربن احمدبن نصر سامانی صاحب خراسان . او مردی ادیب و فاضل بود. محمدبن اسحاق ندیم ذکر او آ