خشکییخland iceواژههای مصوب فرهنگستانهر قسمت از پوشش یخ فصلی یا دائمی کرۀ زمین که براثر انجماد بارش تشکیل میشود و نقطۀ مقابل دریایخ است
یخشکستice breakupواژههای مصوب فرهنگستانفروپاشی پوشش یخ خشکی یا رودخانه یا آبهای ساحلی در نتیجۀ فرایندهای گرمایی و مکانیکی
do upدیکشنری انگلیسی به فارسیانجام دهید، انجام دادن، اماده استفاده کردن، شروع بکار کردن، لخت شدن، مرمت کردن
یخشکستice breakupواژههای مصوب فرهنگستانفروپاشی پوشش یخ خشکی یا رودخانه یا آبهای ساحلی در نتیجۀ فرایندهای گرمایی و مکانیکی
فلاتیخhighland iceواژههای مصوب فرهنگستانبخشی یکپارچه و محدود از خشکییخ بر روی فلاتی نسبتاً تخت که زمینِ زیر آن دیده میشود