یکپارهلغتنامه دهخدایکپاره . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) یک پارچه . یک لخت . (یادداشت مؤلف ) : کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان ، یکپاره ، چون درونه ٔ حلاجان . (نوروزن
یاره ٔ فیقرالغتنامه دهخدایاره ٔ فیقرا. [ رَ / رِ ی ِ ف َ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ایارج تلخ و آن ایارجی است که جزء عمده ٔ آن صبر است . رجوع به یاره (= ایارج ) شود.
یارهلغتنامه دهخدایاره . [ رَ / رِ ] (اِ) مُرکبی باشد از ادویه ٔ ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند و معرب آن یارج است و مشهور به ایارج بود. (برهان ). ترکیبی است که اطبا بجهت تلیین طب
یکپارهلغتنامه دهخدایکپاره . [ ی َ / ی ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) یک پارچه . یک لخت . (یادداشت مؤلف ) : کمان وی بدان روزگار چوبین بود بی استخوان ، یکپاره ، چون درونه ٔ حلاجان . (نوروزن
فرسایش یخساریglacial erosion, ice erosionواژههای مصوب فرهنگستانفرسایشی که براثر یخسارهای فعال در مناطق یخساری به وجود میآید
یخبرفی شدنfirnificationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در یخسارها به تبدیل برف به یخبرف منجر میشود