یخ کشیلغتنامه دهخدایخ کشی . [ ی َک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل یخ کش . (یادداشت مؤلف ). حمل یخ با ارابه یا وسایط نقلیه ٔ دیگر از یخچال و کارخانه ٔ یخ سازی به جاهای دیگر. و رجوع به
یخهلغتنامه دهخدایخه . [ ی َ خ َ / خ ِ ] (ترکی ، اِ) در تداول ، تلفظی است از یقه . جیب .قبه ٔ ثوب . (یادداشت مؤلف ). یقه و گریبان . (ناظم الاطباء). گریبان کرته . (آنندراج ). و
گریبان گرفتنلغتنامه دهخداگریبان گرفتن . [ گ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به گریبان چسبیدن . یخه ٔ کسی راگرفتن . گلاویز شدن برای نبرد یا کشتی : تلبیب ؛ گریبان گرفتن و کشیدن در خصومت . (منته
چسپیدنلغتنامه دهخداچسپیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) اتصال یافتن جسمی باشد بجسمی دیگر که انفصال آن مشکل بود. (برهان ) (آنندراج ). اتصال یافتن و متصل شدن . (ناظم الاطباء). وصل شدن چیزی به
چرخهلغتنامه دهخداچرخه . [ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی و نباتی باشد که بعربی «شکاعی » گویند، بسبب آنکه بسیار سست و ساق باریک است ، چه هرگاه کسی را بسیار ضع