تطویعلغتنامه دهخداتطویع. [ ت َطْ ] (ع مص ) فرمانبردار گردانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آسان کردن کار بر کسی و توانا کردن بر کاری . منه قوله تعالی : فطوعت ل
عشقلغتنامه دهخداعشق . [ ع ِ ] (ع اِمص ) شگفت دوست به حسن محبوب ، یا درگذشتن ازحد در دوستی ، و آن عام است که در پارسایی باشد یا در فسق ، یا کوری حس از دریافت عیوب محبوب ، یا مرض