یخنی کشلغتنامه دهخدایخنی کش . [ ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نوکر یا خدمتکار. (ناظم الاطباء). کنایه است از خادم و پرستار. (آنندراج ) : سفره برداشتن از شیخ نه آسان باشدبهتر آن است که یخنی کش رندان باشد.میرنجات (
شبکۀ خانگیhome area network, HANواژههای مصوب فرهنگستانشبکهای درون خانۀ کاربر که افزارههای رقمی شخص را به هم متصل میکند
خنگ خنگولغتنامه دهخداخنگ خنگو. [ خ ِ خ ِ ] (ص ) کسی که کارهای آسان را دشوار کند. (لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
خنگلغتنامه دهخداخنگ . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. با 924 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و میوه ٔ باغ است . شغل اهالی زراعت و راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
خنگلغتنامه دهخداخنگ . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
یخنیلغتنامه دهخدایخنی . [ ی َ ](ص ، اِ) به معنی پخته باشد که در مقابل خام است . (برهان ). پخته . ضد خام . (ناظم الاطباء). پخته . (انجمن آرا) (از آنندراج ). پخته و مطبوخ . (غیاث ) : خیز ای وامانده ٔ دیده ضررباری این حلوای یخنی را بخور . مول
یخنیفرهنگ فارسی عمید۱. گوشت پختۀ سردشده.۲. آبگوشت ساده.۳. غذای پخته که آن را ذخیره کنند.۴. هرچیزی که برای روز مبادا ذخیره میشود: ◻︎ مخور غم به صیدی که ناکردهای / که یخنی بُوَد هرچه ناخوردهای (نظامی۵: ۷۶۳).
یخنیلغتنامه دهخدایخنی . [ ی َ ](ص ، اِ) به معنی پخته باشد که در مقابل خام است . (برهان ). پخته . ضد خام . (ناظم الاطباء). پخته . (انجمن آرا) (از آنندراج ). پخته و مطبوخ . (غیاث ) : خیز ای وامانده ٔ دیده ضررباری این حلوای یخنی را بخور . مول
اشتیخنیلغتنامه دهخدااشتیخنی . [ اِ خ َ ] (اِخ ) ابواللیث نصربن فتح بن احمد اشتیخنی . از ابوعیسی محمدبن عیسی ترمذی و ابوموسی عمران بن ادریس خثعمی و دیگران روایت کرده است و ابونصر ملاحمی از وی روایت دارد. (از انساب سمعانی برگ 38 «ب »).
اشتیخنیلغتنامه دهخدااشتیخنی . [ اِ خ َ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن مت اشتیخنی . از فقیهان شافعی بود و حدیث نیز میکرد. وی در غره ٔ رجب سال 388 هَ .ق . درگذشت . رجوع به انساب سمعانی برگ 38 الف شود.
یخنیفرهنگ فارسی عمید۱. گوشت پختۀ سردشده.۲. آبگوشت ساده.۳. غذای پخته که آن را ذخیره کنند.۴. هرچیزی که برای روز مبادا ذخیره میشود: ◻︎ مخور غم به صیدی که ناکردهای / که یخنی بُوَد هرچه ناخوردهای (نظامی۵: ۷۶۳).