افی یالثلغتنامه دهخداافی یالث . [ اِ ] (اِخ ) یکی از آتنی های طرفدار ایرانی ها که سخت با مقدونیها دشمن بود. وی پسر اوری دم بود که در جنگ ترموپیل بطمع پاداش بنزد خشایارشاه آمد و راهی
افی یالثلغتنامه دهخداافی یالث . [ اِ ] (اِخ ) یکی از آتنی های طرفدار ایرانی ها که سخت با مقدونیها دشمن بود. وی پسر اوری دم بود که در جنگ ترموپیل بطمع پاداش بنزد خشایارشاه آمد و راهی
ارغوریطیسلغتنامه دهخداارغوریطیس . [ اَ ] (معرب ، اِ) المینیون ، یعمل بالبلاد التی یقال لها اسبانیا من حجر یخلط بالرمل الذی یقال له ارغوریطیس . (ابن البیطار ذیل شرح کلمه ٔ زنجفر).
ذریرةلغتنامه دهخداذریرة. [ ذُ رَ رَ ] (اِخ ) بیرونی در الجماهر آورده است : ان ّ المعتضد کان امر بعمارة البحیرة و تحفیفها بالریاض و انفق علی الابنیة ستین الف دینار و کان یخلو فیها
قاضی مشهدیلغتنامه دهخداقاضی مشهدی . [ ی ِ م َ هََ ] (اِخ ) (مولانا... عبدالوهاب ) مردی دانشمند و ذوفنون بود و قاضی شهر مشهد، و در فن انشاء نظیر نداشت . و در کتابة قلعه ٔ عماد آیه ٔ «ا
زغزغةلغتنامه دهخدازغزغة. [ زَ زَ غ َ ] (ع مص ) سستی سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): زغزغ کلامه ُ؛ قاله ٔ ضعیفاً و لم یخلص معناه .یقال : لاتزغزغ الکلام و بین الحق