به به ییلغتنامه دهخدابه به یی . [ ب َ ب َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) (قیاس شود با بعبع، صوت گوسفند) به به کننده . در تداول کودکان ، گوسفند. (فرهنگ فارسی معین ).
بی یدیلغتنامه دهخدابی یدی . [ بی ، ی َ ] (حامص مرکب ) (از: بی + ید + ی ) بی دستی . دست نداشتن . || کنایه از بی قدرتی . (از یادداشت مؤلف ).در دو شاهد ذیل از رودکی و فرخی مؤلف حدس
بین یدیلغتنامه دهخدابین یدی . [ ب َ ن َ ی َ دَ ] (ع ق مرکب ) میان دو دست . در پیشگاه . جلو. پیش . برابر.- بین یدی َّ ؛ میان دو دست من . در پیشگاه من . پیش من .- بین یدیها ؛ پیش آن
پشت و رو یکیلغتنامه دهخداپشت و رو یکی . [ پ ُ ت ُ ی ِ ] (ص مرکب ) بی پشت و رو. مُوجَّه . در جامه ها و قماش ها.
باب بنی مخزوملغتنامه دهخداباب بنی مخزوم . [ ب ِ ب َ م َ ] (اِخ ) یکی از دروازه های مکه ٔ معظمه . (امتاع الاسماع چ قاهره 1941 م . ص 518).
عدنانلغتنامه دهخداعدنان . [ ع َ ] (اِخ ) یکی از قبائلی است که انساب عرب بدان منتهی شود. مورخان متفق اند بر آنکه آن از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم است و معظم اهل حجاز به عدنان منسو
ابوامیهلغتنامه دهخداابوامیه . [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) ابن مغیرةبن عبداﷲبن عمروبن مخزوم والد ام المؤمنین ام سلمه . و این ابوامیه را با مسافربن ابی عمرو و زمعةبن اسود ازوادالرکب
زهیرلغتنامه دهخدازهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیرةبن عبداﷲبن عمربن مخزوم . وی یکی از کسانی بود که در نقض صحیفه ای که قریش علیه بنی هاشم نوشتند اقدام کرد. رجوع به الاصابة
ام سلمةلغتنامه دهخداام سلمة. [ اُم ْ م ِ س َ ل َ م َ ] (اِخ ) هند مکناة به ام سلمه . دختر ابی امیه حذیفةبن مغیرةبن عبداﷲبن عمروبن مخزوم قرشی مخزومی ام المؤمنین . از زنان پیغمبر اس