یاماغ سنگربکلغتنامه دهخدایاماغ سنگربک . [ س َ گ َ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای ازطوایف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
یامغورچی بیگلغتنامه دهخدایامغورچی بیگ . [ ب َ ] (اِخ ) یا میر یمغورچی ، شاعر است و سیاهی تخلص داشته . از اوست :به مسجدی که روم در فراق دلبر خویش بهانه سجده کنم بر زمین زنم سر خویش .(از
یتمشلغتنامه دهخدایتمش . [ ی َ م ِ ] (ترکی ، ص ) در ترکی به معنی رسیده (یت به معنی رسید و مش به کسر میم به جای هاء علامت مفعول ). (آنندراج ). در ترکی آذربایجانی یِتمِش و یِتِشمَش
delayدیکشنری انگلیسی به فارسیتاخیر انداختن، تاخیر، تعلل، مکی، به تاخیر انداختن، به تاخیر افتادن، عقب انداختن، تاخیر کردن، بتاخیر انداختن، معطل کردن، معوق گذاردن
یاماغ سنگربکلغتنامه دهخدایاماغ سنگربک . [ س َ گ َ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای ازطوایف ترکمن ایران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 103).
یامغورچی بیگلغتنامه دهخدایامغورچی بیگ . [ ب َ ] (اِخ ) یا میر یمغورچی ، شاعر است و سیاهی تخلص داشته . از اوست :به مسجدی که روم در فراق دلبر خویش بهانه سجده کنم بر زمین زنم سر خویش .(از
یتمشلغتنامه دهخدایتمش . [ ی َ م ِ ] (ترکی ، ص ) در ترکی به معنی رسیده (یت به معنی رسید و مش به کسر میم به جای هاء علامت مفعول ). (آنندراج ). در ترکی آذربایجانی یِتمِش و یِتِشمَش