نابغه ٔ جعدیلغتنامه دهخدانابغه ٔ جعدی . [ ب ِ غ َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) از شاعران قوی طبع جاهلیت و اسلام است . در نام و نسب جعدی اختلاف است . ابوالفرج اصفهانی نام او را حیان بن قیس بن عبداﷲ.
طائع للّهلغتنامه دهخداطائع للّه . [ ءِ ع ُ لِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) عبدالکریم بن الفضل بن جعفربن احمد، امیرالمؤمنین الطائع للّه بن المطیعبن المقتدربن المعتضد. بیست وچهارمین خلیف
ظفارلغتنامه دهخداظفار. [ ظَ ] (ع اِ) اظفار. و آن نوعی از بوی خوش است بر شکل ناخن برکنده و در حدیث است : و علیها عقد من جزع ظفار و ارید به العطر المذکور کأنّه یثقب و یجعل فی الع
لک البسرلغتنامه دهخدالک البسر. [ ل َ کَل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی صمغ. (دزی ). هو طل یقع علی هشیم معد لوقوعه علیه ، یقطع ذلک الهشیم علی قدر نواة و یلقی علی الماء فیطفو و یسقط اللک
ناقرلغتنامه دهخداناقر. [ ق ِ ] (ع ص ) تیر که بر نشانه رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). تیر که بر هدف اصابت کند یا تیر که ازهدف نگذرد . (از معجم متن