یخشیلغتنامه دهخدایخشی . [ ی َ ] (ترکی ، ص ) خوب و نیک و مبارک و بهتر. (آنندراج ) (غیاث ). در لهجه ٔ امروزی آذربایجان با الف بعد از یاء به صورت «یاخشی » و اغلب با تبدیل شین به «چ
یخشی آبادلغتنامه دهخدایخشی آباد. [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 7000 گزی شمال باختر شهر ری و 3000گزی جنوب تهران . سکنه آن 163 تن و آب آن از قنات اس
ذوالقرنینلغتنامه دهخداذوالقرنین . [ ذُل ْ ق َ ن َ ] (اِخ ) خداوند دوشاخ . صاحب دوسر و در تحت عنوان اسکندربن فیلفوس شرح حال اسکندر مقدونی را ذکر کرده ایم . اینک برخی از افسانه های شرق
غازیلغتنامه دهخداغازی . (اِخ ) ابن احمد الکاتب شهاب الدین بن الواسطی . در سال ششصد و سی و اندی از هجرت در حلب متولد شده و در همان شهر در آغاز به خدمت دیوان استیفاگماشته شده و پس
طائع للّهلغتنامه دهخداطائع للّه . [ ءِ ع ُ لِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ...) عبدالکریم بن الفضل بن جعفربن احمد، امیرالمؤمنین الطائع للّه بن المطیعبن المقتدربن المعتضد. بیست وچهارمین خلیف
استثناءلغتنامه دهخدااستثناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون کردن . (منتهی الارب ). بیرون کردن چیزی از حکم . (وطواط). بیرون کردن از مجموعه ای چیزی را. (غیاث ). از حکم عمومی بیرون کردن . م
ابومسلملغتنامه دهخداابومسلم . [ اَ م ُ ل ِ ] (اِخ ) مروزی .بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: خبر بیرون آمدن ابومسلم صاحب دولت ولد عباس ، و این ابومسلم غلامی بود و سرّاجی همی کردی نامش عبد