یخشیلغتنامه دهخدایخشی . [ ی َ ] (ترکی ، ص ) خوب و نیک و مبارک و بهتر. (آنندراج ) (غیاث ). در لهجه ٔ امروزی آذربایجان با الف بعد از یاء به صورت «یاخشی » و اغلب با تبدیل شین به «چ
یخشی آبادلغتنامه دهخدایخشی آباد. [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 7000 گزی شمال باختر شهر ری و 3000گزی جنوب تهران . سکنه آن 163 تن و آب آن از قنات اس
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهر
یخشیلغتنامه دهخدایخشی . [ ی َ ] (ترکی ، ص ) خوب و نیک و مبارک و بهتر. (آنندراج ) (غیاث ). در لهجه ٔ امروزی آذربایجان با الف بعد از یاء به صورت «یاخشی » و اغلب با تبدیل شین به «چ
یخشی آبادلغتنامه دهخدایخشی آباد. [ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران واقع در 7000 گزی شمال باختر شهر ری و 3000گزی جنوب تهران . سکنه آن 163 تن و آب آن از قنات اس
آی. سی. یوواژهنامه آزاد(ICU) یخشی در بیمارستان، برای مراقبت های ویژه و پایش لحظه به لحظۀ وضعیت بیمار.