یتاقلغتنامه دهخدایتاق . [ ی َ / ی ُ ] (ترکی ، اِ)پاس و پاس داشتن و محافظت کردن . (برهان ) (سروری ). پاسبانی یعنی چوکی . (غیاث اللغات ). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی . (آنندراج ). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید
یتاقفرهنگ فارسی عمیدپاس؛ کشیک؛ نگهبانی؛ حفظ و حراست: ◻︎ تو مست شراب و خواب و ما را / بیخوابی کشت در یتاقت (سعدی۲: ۶۲۳).
عوارض اقامتhotel tax, bed tax, resort tax, room taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیاتی که دولت محلی یا مرکزی یا سازمانی دیگر برای افزایش درآمد یا توسعه و بهبود زیرساختهای گردشگری از بازدیدکنندگان بابت اقامتشان دریافت میکند
تاق تاقلغتنامه دهخداتاق تاق . (اِ صوت ) تاغ تاغ . آواز بلند نعل کفش و نعل اسب گاه رفتن . آواز برهم خوردن چیزی .
طاق طاقلغتنامه دهخداطاق طاق . (اِ صوت ) حکایت آواز زدن چیزی بر چیزی چنانکه جامه ٔ شسته ٔ گازران بر سنگ و جز آن : گه ز طاق طاق گردنها زدن طاق طاق جامه کوبان ممتهن .مولوی .
یتاقیلغتنامه دهخدایتاقی . [ ی َ / ی ُ ] (ص نسبی ) پاسبان و نگهدارنده و محافظت کننده . (برهان ). پاسبان و نگهدارنده . (آنندراج ). پاسبان و چوکیدار. (رشیدی ). پاسبان و نگاهبان و محافظ ونگاهدارنده . یتاقدار. (از ناظم الاطباء) : برون شد
پاسداریفرهنگ مترادف و متضاد۱. پاس، پاسبانی، حراست، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداشت، نگهبانی، نگهداری، وقایت، یتاق ۲. رعایت، ملاحظه ۳. احترام، حرمت
سیمین ساقلغتنامه دهخداسیمین ساق . (ص مرکب ) آنکه ساق وی در سپیدی چون سیم باشد : دو سمن سینه بلکه سیمین ساق بر در باغ داشتند یتاق . نظامی .رشته ٔ تسبیح اگر بگسست معذورم بداردستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود.حافظ
نیزه داریلغتنامه دهخدانیزه داری . [ ن َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت نیزه دار. به نیزه مسلح بودن . نیزه وری . رجوع به نیزه دار شود.|| نیزه برداری : راضی شده از بزرگواریت دولت به یتاق نیزه داریت . نظامی
یطقلغتنامه دهخدایطق . [ ی َ طَ ] (معرب ، اِ) کلمه ای است معرب که به معنی گروهی از سپاهیان که خیمه ٔ ملک را شباهنگام در سفر حمایت کنند استعمال شده است . ابن مطروح گوید:ملک الملاح تری العیو-ن علیه دائرة یطق و مخیم بین الضلو-ع و فی الفؤاد له سبق .ابن خلکان کلمه ٔ مزبور را چ
یتاقیلغتنامه دهخدایتاقی . [ ی َ / ی ُ ] (ص نسبی ) پاسبان و نگهدارنده و محافظت کننده . (برهان ). پاسبان و نگهدارنده . (آنندراج ). پاسبان و چوکیدار. (رشیدی ). پاسبان و نگاهبان و محافظ ونگاهدارنده . یتاقدار. (از ناظم الاطباء) : برون شد
اریتاقلغتنامه دهخدااریتاق . [ اَ رَ ] (اِخ ) وادی ای است که احساء و طلح در آن واقع است ، اندر طریق دو کوه از فید. (معجم البلدان ).
تایتاقلغتنامه دهخداتایتاق . (اِخ ) از امراء لشکر غازان خان که در جنگ شام شرکت داشت و در آنجا اسیر گشت . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 99، 148، 149 و 154 شو