یأجوجلغتنامه دهخدایأجوج . [ ی َءْ ] (اِخ ) یأجوج یا گگ به عقیده ٔ برخی از مورخان ارمنی سرزمینی در ارمنستان بوده است : ارکش اول (پادشاه ارمنستان ) از پدرش پیروی کرد و با اهالی پ
یأجوجلغتنامه دهخدایأجوج . [ ی َءْ ] (ع ص ) کسی که آتش برافروزد. (آنندراج ). و رجوع به یأجوج و مأجوج شود.
یأجوجفرهنگ انتشارات معین(یَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نام یکی از دو قبیلة وحشی ساکن در پشت کوه های قفقاز. 2 - کنایه از: انسان های وحشی .
یاجوجفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر تورات و روایات اسلامی، یکی از دو قبیلۀ کوتاهقدی که در پشت کوههای قفقاز مسکن داشتهاند و ذوالقرنین (= کورش؟، اسکندر؟) در برابر هجوم آنها سدی بنا کرد. یٲجوج
یأجوج و مأجوجلغتنامه دهخدایأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبة آجوج به مد همزه و م
سد یأجوج و مأجوجلغتنامه دهخداسد یأجوج و مأجوج . [ س َدْدِ ی َءْ جو ج ُ م َءْ ] (اِخ ) سد اسکندر : یکی را سد یأجوج است باره یکی را روضه ٔ خلد است بالان . عنصری .سوراخ شده ست سد یأجوج یکچ
جبال یأجوجلغتنامه دهخداجبال یأجوج . [ ج ِ ل ِ ی َءْ ] (اِخ ) این کلمه در بیت زیر آمده :یا دار سلمی بین دارات العوج جرت علیها کل ریح سیهوج هو جأت من جبال یأجوج من عن یمین الخط اوسما
یاجورلغتنامه دهخدایاجور.(معرب ، اِ) جوالیقی ذیل آجر آرد: فارسی و معرب است و آن را لغاتی است : آجر... و یاجور. (المعرب ص 21).
یأجوج و مأجوجلغتنامه دهخدایأجوج و مأجوج . [ ی َءْ ج ُ م َءْ ] (اِخ ) نوعی از خلقند، کسائی مهموز نمی داند هردو را الف زاید می گوید مشتق از یجج و مجج و در قرأت رؤبة آجوج به مد همزه و م
سد یأجوج و مأجوجلغتنامه دهخداسد یأجوج و مأجوج . [ س َدْدِ ی َءْ جو ج ُ م َءْ ] (اِخ ) سد اسکندر : یکی را سد یأجوج است باره یکی را روضه ٔ خلد است بالان . عنصری .سوراخ شده ست سد یأجوج یکچ
جبال یأجوجلغتنامه دهخداجبال یأجوج . [ ج ِ ل ِ ی َءْ ] (اِخ ) این کلمه در بیت زیر آمده :یا دار سلمی بین دارات العوج جرت علیها کل ریح سیهوج هو جأت من جبال یأجوج من عن یمین الخط اوسما
خردانلغتنامه دهخداخردان . [ خ ُ ] (اِخ ) یأجوج و مأجوج ، چون کوتاه و خرد بوده اند : با تیغ پیش جمع بزرگان هندوان چون پیش خیل خردان سد سکندری .ابوالفرج رونی .