یاوریلغتنامه دهخدایاوری . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 21000 گزی شمال باختری کرمانشاهان . 103 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
یاوریلغتنامه دهخدایاوری . [ وَ ] (حامص ) معاونت و اعانت و رفاقت و همراهی . (ناظم الاطباء). عون . مدد. امداد. کمک . یاری . دستگیری . پایمردی : از آن یاوریها پشیمان شدندپراندیشه دل سوی درمان شدند. فردوسی .نامها نوشت و ازملوک طوایف یاو
افزارهآگاهdevice-awareواژههای مصوب فرهنگستانویژگی نرمافزاری که از اطلاعات موجود در درخواستهای اینترنتی برای شناسایی مرورگر یا افزارة همراه و تعیین قابلیتهای آن بهرهگیری میکند
توانآگاهpower-awareواژههای مصوب فرهنگستانویژگی افزاره یا سامانهای که از چگونگی بهرهگیری بهینه از توان الکتریکی برای انجام کارها آگاهی دارد
رایانش بافتآگاهcontext-aware computingواژههای مصوب فرهنگستانمتناسبسازی بهرهبرداری از خدمات رایانشی بهصورت خودکار برای هر کاربر براساس اطلاعات بافتاری، مانند مکان و حرکات کاربر و صدا و دمای محیط
رایانش توانآگاهpower-aware computingواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از مؤلفهها و اجزای توانآگاه در رایانش برای صرفهجویی در مصرف انرژی
سامانۀ بافتآگاهcontext-aware systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که با توجه به موقعیت یا بافت اطلاعات یا خدمات مناسب به کاربر ارائه میدهد
مدد کردنفرهنگ مترادف و متضادیاریدادن، کمک کردن، یاری کردن، یاوری کردن، امداد کردن، استعانت کردن ≠ مدد یافتن
میاوریلغتنامه دهخدامیاوری . [ وَ ] (ص نسبی ، اِ) ظاهراً و به قرینه ٔ مقام باید نوعی از جامه باشد. (حاشیه ٔ تاریخ بیهقی چ فیاض چ مشهد ص 580). و ممکن است که نسبتی باشد به شهر میاور و پارچه ٔ بافت و ساخت آنجا نظیر ششتری و غیره : من که بوالف