یالولغتنامه دهخدایالو. (اِ) ساحل و لب دریا و کنار رودخانه . یالی . یالود. (ناظم الاطباء). (شاید مرکب از یال + او = آب باشد). یالی .
یالولغتنامه دهخدایالو. (اِخ ) رودی است در آسیای شرقی که چین را از کره جدا می سازد و وارد دریای ژاپن می شود. طول آن هفتصد و نود هزار گز است . (از لاروس ).
یالوغلغتنامه دهخدایالوغ . (ترکی ، اِ) پیاله ای که از شاخ کرگدن سازند.(ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 444 الف ). دگرگون شده ٔ بالغ است . رجوع به یالغ و نیز رجوع به بالغ شود.
یالوانهلغتنامه دهخدایالوانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پرستوک و مرغ آبی خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بالوایه است . رجوع به بالوایه و پالوانه شود.
یالودلغتنامه دهخدایالود. (اِ) بندر را گویند و آن جایی است بر کناردریا برای فرود آمدن کالاها و متاع و اجناس ممالک بیگانه آباد کنند. (فرهنگ ترکتازان هند از آنندراج ).
یالونیکلغتنامه دهخدایالونیک . (ص ، اِ) بهادر و پهلوان و قوی هیکل و بلندقد و پهلوان نامی . (از ناظم الاطباء). پهلوان شجاع و مرد دلاور. (از شعوری ج 2 ورق 444 الف ). || سلوک عاشقان .
یالوغلغتنامه دهخدایالوغ . (ترکی ، اِ) پیاله ای که از شاخ کرگدن سازند.(ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 444 الف ). دگرگون شده ٔ بالغ است . رجوع به یالغ و نیز رجوع به بالغ شود.
یالوانهلغتنامه دهخدایالوانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پرستوک و مرغ آبی خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف بالوایه است . رجوع به بالوایه و پالوانه شود.
یالودلغتنامه دهخدایالود. (اِ) بندر را گویند و آن جایی است بر کناردریا برای فرود آمدن کالاها و متاع و اجناس ممالک بیگانه آباد کنند. (فرهنگ ترکتازان هند از آنندراج ).
یالونیکلغتنامه دهخدایالونیک . (ص ، اِ) بهادر و پهلوان و قوی هیکل و بلندقد و پهلوان نامی . (از ناظم الاطباء). پهلوان شجاع و مرد دلاور. (از شعوری ج 2 ورق 444 الف ). || سلوک عاشقان .