یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِخ ) امین الدین ابوالدر یاقوت بن عبداﷲ الشرفی النوری الملکی الموصلی الکاتب . نحو را از ابن الدهان فراگرفت و در حسن خط بی عدیل بود در زمان او صحاح جوهر
یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون
بیکثلغتنامه دهخدابیکث . [ ب ِ ک َ ] (اِخ ) یاقوت ، ذیل بنکث نویسد که بیکث نیز آمده است . لسترنج در سرزمینهای خلافت شرقی (ص 511) به همین دو صورت نیز آورده است و اما در حدود العال
خریرلغتنامه دهخداخریر. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است از ناحی وشم به یمامه . (از معجم البلدان یاقوت ).
ابوعلقمهلغتنامه دهخداابوعلقمه . [ اَ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) نمیری نحوی . یاقوت گوید: ظاهراً او از اهل واسط است و یکی از ثقلا و گرانان مشهور است که شارد و غریب در سخن بسیار می آورد وشن
کنتلغتنامه دهخداکنت . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی این نام را در شمار بلاد مشهور ماوراءالنهر یاد می کند ولی یاقوت از آن نامی نمی برد و «کنب » را از شهرهای ماوراءالنهر می داند و ظاهر