یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن عامر کنانی مذحجی عنسی ، مکنی به ابوعماربن یاسر معروف و خود نیز از صحابه و از نخستین کسانی بود که اسلام پذیرفت . رجوع به اعلام زرکلی چ 2
یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن احمد شمید. احمد شُمَید حلبی را دو پسر بود یکی به نام ناصر و دیگر موسوم به یاسر و آنها به رستمدار مازندران آمدند پسر نخستین در «نور» اقا
یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن النصر قاضی نیشابور بوده است . صاحب تاریخ بیهق ذیل ترجمه ٔ احوال (محمدبن سعید البیهقی معروف بمحم ) آرد: و از اشعار معروف او این ابیات اس
یاسرلغتنامه دهخدایاسر. [ س ِ ] (اِخ ) ابن تنعم یکی از ملوک یمن است و ابوریحان در نسب او آرد: هواسعدبن عمروبن ربیعةبن مالک بن صبیح بن عبداﷲبن زیدبن یاسربن تنعم الحمیری . (آثار ال
یاسر نیعملغتنامه دهخدایاسر نیعم . [ س ِ ؟ ] (اِخ ) از پادشاهان تبع و خاندان حمیر است . (تاج العروس ). و صاحب مجمل التواریخ آرد: ملک یاسر نعیم بن شراحیل خمس و ثمانون سنه ، عم بلقیس بو
یاسرةلغتنامه دهخدایاسرة. [ س ِ رَ ] (اِخ ) قریه ای در پهلوی کوه یاسر یا یاسرالرمل . (از معجم البلدان ). رجوع به یاسر (کوه ) شود.
یاسر نیعملغتنامه دهخدایاسر نیعم . [ س ِ ؟ ] (اِخ ) از پادشاهان تبع و خاندان حمیر است . (تاج العروس ). و صاحب مجمل التواریخ آرد: ملک یاسر نعیم بن شراحیل خمس و ثمانون سنه ، عم بلقیس بو
یاسرةلغتنامه دهخدایاسرة. [ س ِ رَ ] (اِخ ) قریه ای در پهلوی کوه یاسر یا یاسرالرمل . (از معجم البلدان ). رجوع به یاسر (کوه ) شود.