یاسلغتنامه دهخدایاس . (اِ) مخفف یاسمن است و آن گلی باشد معروف . (برهان قاطع). مخفف یاسمن که یاسمون و یاسمین نیز گویند و آن گلی است خوشبو و سفید و زرد و کبود. (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). او را یاسم با میم در آخر نیز گویند. (آنندراج ). درختچه ای است زینتی از تیره ٔ زیتونیان . نوعی از یاس (ی
یاسلغتنامه دهخدایاس . (ترکی ، اِ) عزا. ماتم . تعزیه . سوک .- یاس گرفتن ؛ مجلس ختم منعقد ساختن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
یاسفرهنگ فارسی عمید= یاسمین⟨ یاس گلدانی: (زیستشناسی) نوعی یاس زینتی با گلهای سفید ریز و شاخههای نازک.
گاز همراهassociated gas, gas-cap gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازیشکلی که بهصورت فاز گازی در شرایط دما و فشار مخازن نفتی وجود دارند
گاز حقیقیreal gas, imperfect gasواژههای مصوب فرهنگستانگازی که به علت برهمکنش بین مولکولی، خواص آن با خواص گاز آرمانی متفاوت است
گاز محلولsolution gas, dissolved gasواژههای مصوب فرهنگستانهیدروکربنهای گازی مخازن نفت که، بهدلیل بالا بودن فشار در مخازن، در هیدروکربنهای مایع حل شدهاند
گاز کاملperfect gas, ideal gas 2واژههای مصوب فرهنگستانگاز حقیقی بسیار رقیقی که نیروهای بین مولکولی آن بسیار کم است
یاسمنلغتنامه دهخدایاسمن . [ س َم َ ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده
یاسرةلغتنامه دهخدایاسرة. [ س ِ رَ ] (اِخ ) قریه ای در پهلوی کوه یاسر یا یاسرالرمل . (از معجم البلدان ). رجوع به یاسر (کوه ) شود.
یاسمنلغتنامه دهخدایاسمن . [ س َم َ ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گونه از این گیاه شناخته شده
یاسرةلغتنامه دهخدایاسرة. [ س ِ رَ ] (اِخ ) قریه ای در پهلوی کوه یاسر یا یاسرالرمل . (از معجم البلدان ). رجوع به یاسر (کوه ) شود.
ربیعبن ایاسلغتنامه دهخداربیعبن ایاس . [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن عثمان بن امةبن زید انصاری . موسی بن عقبة و ابوالاسود او را در شمار شهیدان بَدْر آورده اند. (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج <span class="hl
دره یاسلغتنامه دهخدادره یاس . [ دَ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری اردل و 16هزارگزی راه دوپلان . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <sp
دریاسلغتنامه دهخدادریاس . [ دِرْ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). || سگ «عقور» و گزنده ، و گویند آن مصحف درباس است . (از اقرب الموارد).
دریاسلغتنامه دهخدادریاس . [ دِرْ ] (معرب ، اِ) نباتی است . (از اقرب الموارد). معرب از دوروس فارسی و نوعی از ورد منتن است . گیاه او بقدر شبری و زیاده از آن و از ساق او شاخه ها رسته و برگش شبیه به برگ کنار و سبز مایل بسیاهی و عدد برگ هر شاخه ازسه تا هفت و گلش زرد و مستدیر و پهن و کوچک و بدبو و ت
دریاسلغتنامه دهخدادریاس . [دِرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. واقع درهزارگزی شمال مهاباد و یکهزار گزی باختر راه شوسه ٔ مهاباد به ارومیه با 345 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هَ . ش .). آب آن از چشم