فرهنگ فارسی عمید
۱. دراز کردن.۲. (مصدر لازم) دراز و کشیده شدن۳. (مصدر لازم) گرفتن چیزی؛ دست انداختن به چیزی.۴. (مصدر لازم) روی آوردن؛ متمایل شدن: ◻︎ کنون از گذشته مکن هیچ یاد / سوی آشتی یاز با کیقباد (فردوسی: ۱/۳۵۱).۵. (مصدر لازم) خود را خمیده و دراز کردن؛ خم شدن.۶. (مصدر لازم) گلاویز