یارغوچیلغتنامه دهخدایارغوچی . (ترکی / مغولی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ مغولی به معنی قاضی و مدافع و حاکم قانون . (جهانگشای جوینی ج 1 ص کج ، از قاموس پاوه دوکورتی ) : یارغوچی بزرگ
یارغولغتنامه دهخدایارغو. (ترکی / مغولی ، اِ) به ترکی مغولی مؤاخذه و پرسش گناه و تفتیش آن باشد. (ازآنندراج ). یارغو و یرغو به معنی عدلیه و قانون و مدافعه ٔ مدعی و مدعی علیه است .
یارغونامهلغتنامه دهخدایارغونامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب )نامه ای که در آن جریان مؤاخذه و محاکمه را ثبت می کنند. چنانکه از فقره ٔ زیر از تاریخ غازانی برمی آید یارغو را ثبت می کرده و
یارغوچیلغتنامه دهخدایارغوچی . (ترکی / مغولی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کلمه ٔ مغولی به معنی قاضی و مدافع و حاکم قانون . (جهانگشای جوینی ج 1 ص کج ، از قاموس پاوه دوکورتی ) : یارغوچی بزرگ
پوربهای جامیلغتنامه دهخداپوربهای جامی . [ ب َی ِ ] (اِخ ) از شعرای معروف خراسان ، مردی مستعد و فاضل بود. آباء و اجداد او قضات ولایت جام بوده اند و اومردی خوش طبع بود، بدین پایه سر فرو ن
یارغولغتنامه دهخدایارغو. (ترکی / مغولی ، اِ) به ترکی مغولی مؤاخذه و پرسش گناه و تفتیش آن باشد. (ازآنندراج ). یارغو و یرغو به معنی عدلیه و قانون و مدافعه ٔ مدعی و مدعی علیه است .
یارغونامهلغتنامه دهخدایارغونامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب )نامه ای که در آن جریان مؤاخذه و محاکمه را ثبت می کنند. چنانکه از فقره ٔ زیر از تاریخ غازانی برمی آید یارغو را ثبت می کرده و
یارکوجلغتنامه دهخدایارکوج . (اِخ ) پس از منصوربن جعفر خیاطدر ولایت اهواز جانشین وی شد. (ابن اثیر ج 8 ص 100).