510 مدخل
یاردم . [ دُ ] (ترکی ، اِ) امداد و اعانت . (آنندراج ).
روستایی از دهستان عشرستاق هزارجریب بهشهر
گیاهی با غده ای شیبه سیب زمینی که از آن ترشی تهیه کنند و از ...
آرد نامرغوب
خرد کردن جو
نهیب تشر
یاردم، مهتر گاو، متصدی محوطه
یاردمار
یاردمن، مهتر گاو، متصدی محوطه
یاردمستر، رئیس محوطه بارانداز راه اهن
یادمان، یادواره، هنایش، نوزند، نوشته، نشانه، کارآی