یاراییلغتنامه دهخدایارایی . (حامص ) نیرو. قوت . طاقت . توان . تاب . استطاعت . این کلمه غالباً با «دادن » و «کردن » صرف شود چنانکه گویند دلم یارایی نداد. چشمم یارایی نمی کند ببینم
ده غلامحسین یارانیلغتنامه دهخداده غلامحسین یارانی . [ دِه ْ غ ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 10هزارگزی جنوب ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخا
زاورفرهنگ نامها(تلفظ: zāve(a)r) ظاهراً از برخاستههای فرقه آذر کیوان است و معنای متعددی برای آن آوردهاند از جمله دلیری و یارایی .
یارستنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز عهده برآمدن؛ توانستن؛ یارایی داشتن: ◻︎ خرد را و جان را که داند ستود؟ / وگر من ستایم که یارد شنود؟ (فردوسی: ۱/۵).