یادکردلغتنامه دهخدایادکرد. [ ک َ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) ذکر. تذکر. تذکار. یادبود. یادآوری : چنانکه پدیدکردیم اندر یاد کرد کوهها. (حدود العالم ). فی الاهویة، اندر یادکرد هوا
یاد کردنلغتنامه دهخدایاد کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به خاطر آوردن . به یاد آوردن : یاد کن زیرت اندرون تن شوی تو بر او خوار خوابنیده ستان . رودکی .بنجشک چگونه لرزد از باران چون یاد
حفظالغیبلغتنامه دهخداحفظالغیب . [ ح ِ ظُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) یادکردبخوبی غائبی را. پاس نیکنامی غائبی داشتن . کسی را در عقب او به نیکی یاد داشتن . (آنندراج ) : شنیده اند ز من صفدرا