یاددارلغتنامه دهخدایاددار. (نف مرکب ) آنکه یاد می کند و در خاطر می آورد و نگاهداری می کند برای یادآوری ، و یاددارنده و باخبر و آگاه . (ناظم الاطباء).
یادداشتنلغتنامه دهخدایادداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بخاطر داشتن . درحافظه داشتن . فراموش ناکرده بودن . در حفظ داشتن . به خاطر سپرده داشتن . متذکر بودن . در حافظه نگاهداری کردن . شواه
دبیرلغتنامه دهخدادبیر. [ دَ ] (ص ، اِ) نویسنده . (برهان ) (از جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ). منشی . (برهان ) (جهانگیری ). پناغ . (سروری ). بناغ . (دهار). کاتب . (مهذب الاسما
صدالغتنامه دهخداصدا. [ ص َ ] (ع اِ) معرب «سدا» است و آن آوازی باشد که در کوه و گنبد وامثال آن پیچد و باز همان شنیده شود و در عربی نیز همین معنی را دارد. (برهان ). بانگ که بر کو
گشایشلغتنامه دهخداگشایش . [ گ ُ ی ِ ] (اِمص ) فرج . فتوح . گشاد. گشودن . فتح : فرج ؛ گشایش و دور کردن اندوه را. (منتهی الارب ) : هرکه نخواهد همی گشایش کارش گو بشو و دست روزگار فر
هادیلغتنامه دهخداهادی . (اِخ ) لقب موسی بن محمد المهدی است . موسی بن مهدی بن منصوربن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس ، مکنی به ابومحمد. چهارمین خلیفه است و هفتم از عباس . هادی که ابو