یاددارلغتنامه دهخدایاددار. (نف مرکب ) آنکه یاد می کند و در خاطر می آورد و نگاهداری می کند برای یادآوری ، و یاددارنده و باخبر و آگاه . (ناظم الاطباء).
یاددارندهلغتنامه دهخدایاددارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آن که بخاطر دارد: و یاددارنده بود هر چیزها را که به کودکی شنیده بود. (هدایةالمتعلمین ص 123).
یاددارندهلغتنامه دهخدایاددارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آن که بخاطر دارد: و یاددارنده بود هر چیزها را که به کودکی شنیده بود. (هدایةالمتعلمین ص 123).
حفایظلغتنامه دهخداحفایظ. [ ح َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حفیظة. نگاهدارندگان از ناروا. || یاددارندگان حمیت ها و خشم ها. (منتهی الارب ). رجوع به حفیظة شود.
ذکیرلغتنامه دهخداذکیر. [ ذَ ] (ع ص ) ذِکّیر. یادگیر. نیکو یادگیرنده . ذکور. نیکو یاددارنده . نیک یادگیرنده . صاحب ذاکره ٔ قوی . جیدالذکر والحفظ.نیکوذاکره . نیکوحافظه . خوش حافظه
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) حاجی (شیخ ...) جامی در نفحات الانس ص 219 آرد: شیخ الاسلام گفت که : شیخ احمد حاجی از پیران منست ، شیخ حصری را دیده بود و ابوالحسن طرزی و
یادداشتنلغتنامه دهخدایادداشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بخاطر داشتن . درحافظه داشتن . فراموش ناکرده بودن . در حفظ داشتن . به خاطر سپرده داشتن . متذکر بودن . در حافظه نگاهداری کردن . شواه