یادآوردیکشنری فارسی به انگلیسیmemorial, memento, mnemonic, prompter, remembrance, reminder, reminiscences, reminiscent, souvenir, testimony
یادآورلغتنامه دهخدایادآور. [ وَ ] (نف مرکب ) چیزی یا کسی که بیاد آورد. متذکرشونده . بیاد آورنده . بیاد آرنده : اسب سیاه گشتاسپی یادآور اسب سیاه خسرو پرویز ساسانی است . (فرهنگ ایرا
یادآور شدنفرهنگ انتشارات معین(وَ. شُ دَ) (مص ل .) 1 - به خاطر آوردن . 2 - به خاطر آوردن چیزی یا شخصی .