گیوگانلغتنامه دهخداگیوگان . [ وْ ] (اِخ ) نام یکی از پهلوانان ایران است که پسر او گرازه نام داشت . (فرهنگ جهانگیری ). نام پهلوانی است ایرانی . (برهان قاطع). نام یکی از پهلوانان ای
گیوگانلغتنامه دهخداگیوگان . [ وْ ] (ص نسبی ) مرکب از: گیو + گان پسوند نسبت و اتصاف . منسوب به گیو. خاندان گیو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : گرازه سر تخمه ٔ گیوگان بیامد بدان کار
ژکانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زده و قرقر میکند؛ ژکنده؛ درحال ژکیدن: ◻︎ هشیوار و از تخمهٴ گیوگان / که بر درد و سختی نگردد ژکان (فردوسی: ۲/۱۶۲).
گانلغتنامه دهخداگان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و