گیل گردلغتنامه دهخداگیل گرد. [ ] (اِخ ) یا اندمشن . نام قلعه ٔ مستحکمی است واقع در خوزستان که یک نوع قلعه ٔ باستیل محسوب میشد و آن را «انوشبرد» یا قعله ٔ فراموشی نیز میخواندند زیرا
ریشلغتنامه دهخداریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و
مهرهلغتنامه دهخدامهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاه
gageدیکشنری انگلیسی به فارسیگجتی، گرو، اندازه، اندازه گیر، مبارزه طلبی، درجه، وثیقه، وسیله اندازهگیری، گرو گذاشتن، اندازه گرفتن، شرط بستن، متعهد شدن
gaugesدیکشنری انگلیسی به فارسیسنج ها، اندازه، پیمانه، معیار، درجه، مقیاس، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، گرو، وثیقه، مصرف سنج، اندازه گرفتن، پیمانه کردن، ازمایش کردن، گرو گذاشتن، شرط بستن
gaugeدیکشنری انگلیسی به فارسیاندازه گیری، اندازه، پیمانه، معیار، درجه، مقیاس، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، گرو، وثیقه، مصرف سنج، اندازه گرفتن، پیمانه کردن، ازمایش کردن، گرو گذاشتن، شرط بست