موج SS waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج لرزهای حجمی که در آن راستای ارتعاش ذرات بر راستای انتشار عمود است
نشانۀ گِلوبرفmud and snow,M&S, M/S, M+Sواژههای مصوب فرهنگستاننشانهای بر دیوارۀ تایر که مشخص میکند تایر در زمستان، در هنگام برف و گل و سرما، کارکرد مطلوبی دارد
وضعیت رزمیbattle station(s)/ battlestation(s)واژههای مصوب فرهنگستانوضعیت آمادهباشی که در آن خدمة پرواز در داخل اتاقک خلبان حضور دارند و هواگرد خودی، بهصورت موتورخاموش، در نزدیکی یا در ابتدای باند پرواز قرار دارد و قادر است در مدت کمتر از پنج دقیقه پرواز کند
تلسکوپ پرتوایکسX-ray telescope, X-ray multi-mirror telescopeواژههای مصوب فرهنگستانابزاری برای آشکارسازی پرتوهای ایکس
گیس سفیدیلغتنامه دهخداگیس سفیدی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) سفیدی گیس . پیری . || عمل گیس سفید. صوابدید. پادرمیانی و راهنمایی در مشکلات خانوادگی .
گیسلغتنامه دهخداگیس . (اِ) موی بلندسر زنان است . (فرهنگ جهانگیری ) (بهار عجم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). صاحب برهان قاطع گوید: مخفف گیسو باشد که موی سر زنان است . (برهان قاطع). در اوستا گئسو یعنی دارنده ٔ یا دارای گیس . (یشتها ج 1 ص
گیسلغتنامه دهخداگیس . (اِخ ) دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . واقع در 60 هزارگزی باختر حاجی آباد سر راه حاجی آباد به داراب . محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 386 تن است . آب آن از چشمه تأ
گیسلغتنامه دهخداگیس . (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 94هزارگزی جنوب خاورداراب . محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 681 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن بادام ، انجیر، مویز
گیسلغتنامه دهخداگیس . (اِخ ) نام قریه ای است در شش فرسنگی مشرق فرک به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 219).
زرین گیسلغتنامه دهخدازرین گیس . [ زَرْ ری ] (اِخ ) نام دختر شمس المعالی و او از ابوعلی سینا در تصحیح طول جرجان درخواست و وی آن طول در رساله ای به نام بانوی مزبور بنوشت و ابوریحان در کتاب تحدید نهایات اماکن از آن نام برد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
سرگیسلغتنامه دهخداسرگیس . [ س َ ] (اِ) مصحف «سدکیس ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سدکیس است که قوس و قزح باشد و آن را کمان رستم و کمان شیطان هم میگویند، چه قزح نام شیطان است بعربی . (برهان ). قوس و قزح و آن را سردیس و سردیسه نیز گفته اند. (آنندراج ).
سرگیسلغتنامه دهخداسرگیس .[ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه . دارای 191 تن سکنه است . آب آن از قادرچای . محصول آن غلات ، توتون . شغل اهالی زراعت . صنایع دستی جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4
گیسلغتنامه دهخداگیس . (اِ) موی بلندسر زنان است . (فرهنگ جهانگیری ) (بهار عجم ) (انجمن آرا) (آنندراج ). صاحب برهان قاطع گوید: مخفف گیسو باشد که موی سر زنان است . (برهان قاطع). در اوستا گئسو یعنی دارنده ٔ یا دارای گیس . (یشتها ج 1 ص
گیسلغتنامه دهخداگیس . (اِخ ) دهی است از دهستان دراگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . واقع در 60 هزارگزی باختر حاجی آباد سر راه حاجی آباد به داراب . محلی کوهستانی و هوای آن گرمسیر و سکنه ٔ آن 386 تن است . آب آن از چشمه تأ