گیسودرازلغتنامه دهخداگیسودراز. [ دِ ] (اِخ ) محمدبن یوسف حسینی دهلوی . از صوفیان طریقت چشتیه است . وی به جای محمود چراغ دهلی بر مسند طریقت نشست و در سال 825 هَ . ق . درگذشت . او را
گیسودارلغتنامه دهخداگیسودار. (اِخ ) صفت کرساسپ (گرشاشب ) فرزند ثرِیت َ است که در ادبیات پهلوی و فارسی از مشاهیر پهلوانان ایران است . و صفات دیگری چون : (گئسو) و گرزورو (گذورَ) و نر
گیسودارلغتنامه دهخداگیسودار. (نف مرکب ) مرکب از: گیسو+ دار (دارنده ).(حاشیه ٔ برهان چ معین ). دارنده ٔ گیسو. گیسو و گیس دار. ذوذؤابه . آنکه مویهای سر وی دراز باشد. (از ناظم الاطبا
گیسودارcapillatusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از ابر کومهایبارا که اکثراًًً در قسمت فوقانی دارای قسمتهای پرسامانند مشخص و بهوضوح ریسهدار، با ساختار مخطط است و اغلب به شکل سندان یا پر یا تودهای
مذأبلغتنامه دهخدامذأب . [ م ُ ذَءْ ءَ ] (ع ص ) غلام مذأب ؛ طفل با گیسو. (منتهی الارب ). غلامی گیسودراز. (مهذب الاسماء). || غبیط مذأب ؛ پالان ذوابه دار. (منتهی الارب ).
ابولهبلغتنامه دهخداابولهب . [ اَ ل َ هََ ] (اِخ ) عبدالعزّی بن عبدالمطّلب . عم ّ رسول صلوات اﷲ علیه . و این کنیت را مسلمانان به وی داده اند. بلعمی مترجم تاریخ طبری گوید: هیچکس نبو
شیخلغتنامه دهخداشیخ . [ ش َ / ش ِ] (از ع ، اِ) آنکه سالمندی و پیری بر او ظاهر گردد و یا عبارتست از سن چهل یا پنجاه یا پنجاه ویک تا پایان عمر، یا تا سن هشتاد، و یا آنکه دوران شب
گیسودارلغتنامه دهخداگیسودار. (اِخ ) صفت کرساسپ (گرشاشب ) فرزند ثرِیت َ است که در ادبیات پهلوی و فارسی از مشاهیر پهلوانان ایران است . و صفات دیگری چون : (گئسو) و گرزورو (گذورَ) و نر
گیسودارلغتنامه دهخداگیسودار. (نف مرکب ) مرکب از: گیسو+ دار (دارنده ).(حاشیه ٔ برهان چ معین ). دارنده ٔ گیسو. گیسو و گیس دار. ذوذؤابه . آنکه مویهای سر وی دراز باشد. (از ناظم الاطبا