گیرهدیکشنری فارسی به انگلیسیcatch, clasp, clinch, clip, closure, fastener, fastening, gripper, holder, jaw, snap, trigger
گیرهلغتنامه دهخداگیره . [ رَ / رِ ] (اِ) اسم آلت مشتق است . مرکب از: گیر (گرفتن ) + ه پسوند مکان و آلت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || سبد کوچک را گویند و آن ظرفی است که از چوب
آویزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد زه، تاب، آونگ، زیور آویخته، گوشواره، جواهرات، منگوله، تزیینات لباس، تَگ، دُم، پرده، دامن، خوشه، علقه، کراوات، گیره طرۀ گیسو، مو